کد مطلب:225313 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

تحقیق در اثر دعوات
معلوم باد محض این كه پاره ای اشخاص خورده بین یا مغرضین را عنوانی و بهانه ای در دست نیاید كه این ادعیه ی مأثوره از حضرات رسول خدا و ائمه ی هدی سلام الله تعالی علیهم اگر مفید و مؤثر و در حضرت یزدان پذیرفته و نمایشگر است از چه روی اغلب اوقات دچار بلیات و صدمات و حبس و بند و قتل و غصب حقوق و ظلم و جور اهل زمان می شدند. در جواب می گوئیم اولا تكالیف رسول خدا و ائمه هدی با دیگر مردمان یكسان نیست چه بر تمام امور عالم و ما كان و ما یكون و مصالح روزگار من الازل الی الابد مطلع و متصرف و حكمران هستند اثرات مؤثرات به توجهات ایشان است بر حسب معنی و حقیقت نفس الامر هرگز لب به دعا برنگشایند چه اصلا دعا روا نیست زیرا كه آنچه مقدر است كائن است و آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است بدون كم و كاست و زیادت نمودار می شود مقدار اعمار و ارزاق و احوال و گذارش و نمایش تمام امور در تمام دهور معین و مقدر است پس در این صورت آنان كه لوح و قلم و دنیا و آخرت به واسطه ی ایشان خلق شده و تمام آن درید تصرف ایشان است دعای ایشان را بر چه عنوان باید قرار داد زیرا كه دعا را كسی می نماید و طول عمر و بقای بسیار و صحت مزاج و كثرت ازدواج و وسعت رزق و عرض عموم حوایج و دفع اعادی و نكبت دشمن و عزت دوست را آن كس می خواهد كه بر مجاری و مصالح و حكم امور عالم و حاكم نباشد چه اگر این دعوات حتی الاجراء باشد كار نظام عالم از هم بپاشد مثلا دو تن با هم دشمن هستند و خداوند تعالی در بقای هر یك حكمتی قرار داده و هر دو تن در حضرت ذی المنن فنای یكدیگر را می خواهند و همی روز و شب دعا و استغاثه می نمایند و بایستی هر دو تن



[ صفحه 398]



فانی شوند و اگر چنین شود هیچ یك به مراد خود نرسیده و دعای هر دو مستجاب نشده است. یا دو تن در ذلت و فقر و فاقت یكدیگر دعا نمایند و هر دو در پیشگاه احدیت اجابت دعوت خود را الحاح نمایند اگر این دعای طرفین مستجاب شود دعای هر دو اجابت نشده است چه برخلاف مقصود هر دو بوده است حتی اگر شخصی فی الحقیقة در حق دیگری ظلم كرده باشد آن ظلم را شایسته داند و در حضرت خدای مزید قوت خود را به دعا و تضرع پردازد دیگری از دیگری رنجشی به حق یا به ناحق پیدا كند و در حضرت خدای انقراض او و دودمان و قبیله و خاندان او را خواستار گردد و چون مقبول نگردد زبان به ناسپاسی برگشاید و شاید كلمات كفر آمیز بر زبان بگذراند و همی گوید اثر در دعا نیست و حال این كه اگر تعقل نماید همان عدم استجابت عین اثر است زیرا كه شاید دیگری نیز همین گونه رنجش از وی حاصل نماید و شاید این رنجش هم بر حسب باطن صحیح نباشد و همان نفرین را در حق وی و آثار و اخلاف او كند پس اگر قرین اجابت شود بایستی هر دو و خاندان هر دو منقرض گردند یا به نفرین یكدیگر كور و كر و اعرج و به اقسام امراض و اقسام بلیات مبتلا شوند.

و بر ضد این فلان شخص از ظالمی نیكی دیده و در حضرت خدای مزید عزت و قدرت و ثروت و عمر و عافیت او را بخواهد و دعاها نماید اگر دعای او مقبول گردد جواب سایر مظلومان چیست و كذلك غیر ذلك.

حتی در طلب رحمتهای آسمانی و طلب تفضلات یزدانی همین حال را دارد اگر كسی درباره ی كسی ظلمی نموده باشد شاید با جمعی دیگر احسان نموده است این یك تن فنای او را مستدعی و آن دیگر كسان بقایش را خواهان هستند یا كسی درباره ی كسی نیكی نموده و شاید در حق جمعی بدی كرده است این یك تن بقای او را و آن جماعت قنای او را خواهند هر یك مستجاب شود دعای آن دیگری غیر مستجاب خواهد بود.

پس كلمه ی طیبه ی «افوض امری الی الله» كه آخر الامر و پایان علم است چه



[ صفحه 399]



از روی علم و معرفت می گوید: «ان الله بصیر بالعباد»

و چون هر وقت كلمه ای از دهان مبارك رسول خدا و ائمه ی هدی بگذرد به سبب آن ارتباط و اتصال كاملی كه به خدا و مبدأ فیض و قدرت كامل دارند و در تمام موجودات متصرف هستند فورا حكم كن فیكون دارد و می شود این است كه همیشه در ظهور حوادث صبوری و تحمل دارند چه بر كماهی آن آگاه می باشند.

از این است كه چون حضرت رضا علیه السلام را حالت خاصی پدید شد و با كلمه ی اگر خواهان تعجیل انتقال از این سرای گردید شهید شد یا امیرالمؤمنین علیه السلام از اصحاب و امت ملامت گرفت دعای تبدیل فرمود و شهید شد و سید شهدا صلوات الله علیهم فزت و رب الكعبه و طاب لی الموت فرمود و دراهم به محض تلفظ رسول خدا به دینار مبدل شد و چون بر لفظ مبارك رسول خدای بگذشت كه بایستی در عوض حمزه هفتاد تن را به قتل برساند با این كه خطاب رسید حمزه یك تن بیش نیست اما چون از دهان پیغمبر گذشته بود هفتاد تن كشته شدند و هم چنین هر وقت خواستار امری شدند فورا چنان شد كه خواستند چه آنچه خواستند خدای همان را خواهد. و البته فورا به عرصه ظهور می رسد چه همان گفتن و خواستن موجب وجود و ظهور می شود و این كه در مثنوی مولوی یا شاعر عارف دیگری است:



می شناسم طایفه ای از اولیا

كه زبانشان بسته باشد از دعا



به همین معنی است زیرا كه بر ما كان و ما یكون و حكمت و علل امور و اشیاء و دلایل هر چیز آگاه باشند و آنچه شده و می شود و خواهد شد یا نشده و نمی شود و نخواهد شد یا نشده و می شود یا شده و نمی شود و خواهد شد یا نخواهد شد علی حسب اقتضای حكمت و مصلحت و بر مقدار اعمار و مقادیر لیل و نهار و تصاریف ایام و اعوام و حوادث روزگار علم دارند و خود حكمران هستند در این صورت چه گویند و چه بخواهند كه هر وجودی درخواست ایشان ظاهر و هر معدومی در عدم خواست ایشان در عرصه ی كتمان و كتم عدم بخواهد ماند.

و با این بیانات دعای ایشان را می توان بر پاره ای مطالب حمل كرد: یكی



[ صفحه 400]



این كه چون ایشان دارای مقامات عالیه شده اند كه از حد بشر خارج است و نمایشهای الهی آیاتی فرموده اند كه مردمان كوتاه نظر در حق ایشان غلو نمودند و به این وجودات قدوسی آیات كه در عالم امكان هستند نسبت واجب دادند و در عین مخلوقیت گفتند خالق هستند لهذا به این ادعیه كه همه در حالت تذلل و عبودیت خشوع و خضوع كامل است زبان برگشودند و در اوقات مختلفه در حضرت خدای بخواندند تا حالت عبودیت خود را ظاهر سازند و امری بر مردمان مشتبه نماند.

دیگر این كه خواستند از تعلیم این ادعیه به مردمان اسباب ارادت و هدایت ایشان به درگاه حضرت كبریا شوند و ایشان را به خداشناسی مجبول سازند و جملگی را معلوم داردند كه قاضی الحاجات مطلق خداوند حق است هر كسی راه خود را بداند و طریقت خود را بشناسد و برای این كه از وسایل و وسایط غافل و جاهل نماند اسامی خود را در ادعیه مذكور نمودند تا مردم داعی ایشان را در حضرت یزدان وسیله ی قضای حاجات شمارند و خدای را به جاه و منزلت و حقوق و تقرب ایشان سوگند دهند.

و از این است كه در همان حال كه خود دچار مرضی یا بلیت یا حادثه یا المی یا خطری یا حبس و بندی بودند دیگران را دعائی بیاموختند تا از آن حوادث آسایش یابند و چون مقامات ایشان مشهود و معلوم بود كسی را آن قدرت و بهانه نبود كه عرض كند درد مرا تو علاج می كنی پس چرا خود به همان درد مبتلائی چه به یك اندازه مقامات و تكالیف ایشان بر شیعیان ایشان معلوم شده بود كه با سایر مردمان یكسان نیستند.

اما مخالفان و معاندان ایشان گاهی بعضی كلمات كنایت آمیز می گفتند و فی الفور سزای خود را می دیدند یا صدق حدیث را می فهمیدند و این سزای فوری برای این بود كه دیگران در شك نیفتند و همرنگ و هم خیال معاندان نگردند چنان كه از این پیش در ذیل معجزات حضرت سجاد علیه السلام مسطور شد اما دعوات سایر مردم كه عالم به امور نیستند غالبا مستجاب می شود اگر چه بر حسب باطن آنچه شدنی



[ صفحه 401]



است می شود اما خداوند تعالی و اولیای خدا وضع دعوات را برای آن كرد كه روی مخلوق به حضرت خالق باشد و هر چه خواهند از خالق بخواهند تا موجبات توحید و خداشناسی به این وسیله برای ایشان حاصل شود.